سر سبزی و طراوت کوهستان
لالایی و ترنم باران
سُکر هوای وسعت جنگل
برجان نشسته نقش بهاران
راش بلند و سرکش و ستوارش
چون نرگس نخفته و بیدارش
در خون خویش لاله صفت غلطد
این گونه کرده اند عزادارش
دندان خشم سوده به دندان ها
همواره بوده است چو طوفان ها
تیمور لنگ- یکطرف- اسکندر
اینجا حقیر گشته به دوران ها
«تالش» هماره سبز و سرافراز است
بیداریش همیشه سرآغاز است
آغاز ایستادن و ماندن را
او اولین طلیعه و سرباز است
«تالش» به نام نامی تو سوگند
با عشق بسته ایم چنین پیوند
عشق تو در تمامی دوران ها
برجان و روح و هستی ما آکند